روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت :
اگر زن یا مرد دارای ادب و اخلاق باشند : نمره یک میدهیم 1

اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10

اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100

روزی یک مرد ثروتمند پسرکوچکش رابه ده بردتابه اونشان دهد مردمی که درآنجازندگی می کنند چقدرفقیر هستند.

آنهایک شبانه روزدرخانه محقریک روستایی مهمان بودند.درراه بازگشت ودرپایان سفرمرد ازپسرش پرسیدنظرت درموردمسافرتمان چه بود؟؟

پسرپاسخ داد:

عالی بودپدر!

پرسید:آیابه زندگی آنهاتوجه کردی؟؟؟؟

بله پدر!!

وپدردوباره پرسید :چه چیزی ازاین سفریادگرفته ای؟؟؟

پسرکمی اندیشیدوبعدبه آرامی گفت:

فهمیدم که مادرخانه یک سگ داریم وآنهاچهارتا.

مادرحیاطمان یک فواره داریم وآنهارودخانه ای دارندکه نهایت ندارد.

مادرحیاطمان فانوس های تزیینی داریم وآنهاستاره دارند.

حیاط مابه دیوارهایش محدودمی شود اماباغ آنهابی انتهاست!!

باشنیدن حرف های پسرزبان پدربند آمده بود..

وبعدپسربچه اضافه کرد:متشکرم پدر توبه من نشان دادی که ماچقدرفقیرهستیم....

ارتواشی قهرمان تنیس ویلبمدون به خاطر خون آلوده ای که درجریان یک عمل جراحی درسال1983دریافت کردبه بیماری ایدزمبتلاشد ودربسترمرگ افتاد...

اوازسراسردنیا نامه هایی ازطرفدارانش دریافت می کرد.

یکی ازطرفدارانش نوشته بودچراخداوندتورا برای چنین بیماری انتخاب کرد؟؟!

اودرجواب گفت دردنیا50میلیون نفربازی تنیس راآغاز می کنند..

5میلیون نفریاد می گیرندکه چگونه تنیس بازی کنند..

500هزارنفرتنیس رادرسطح حرفه ای یاد می گیرند..

50هزارنفرپابه مسابقات می گذارند..

5هزارنفرازآن ها سرشناس می شوند..

5نفرازآن هابه مسابقات ویمبلدون را پیدا می کنند..

4نفربه نیمه نهایی می رسند

وتنها 2نفربه فینال.....

ووقتی که جام قهرمانی راروی دستانم گرفته بودم هرگزنگفتم خدایاچرامن؟؟؟

وامروزهم که ازین بیماری رنج می کشم هرگز نمی گویم خدایا چرامن.....